بسم الله الرحمن الرحیم سلام(عشق معنوی۲)سلام بر دوستداران حیوانات

بسم الله الرحمن الرحیم سلام(عشق معنوی۲)سلام بر دوستداران حیوانات

(:اینهایی که حیوان نمی خورندبه هنگام مرگ(خیلی سخت) جان نخواهندداد:)
بسم الله الرحمن الرحیم سلام(عشق معنوی۲)سلام بر دوستداران حیوانات

بسم الله الرحمن الرحیم سلام(عشق معنوی۲)سلام بر دوستداران حیوانات

(:اینهایی که حیوان نمی خورندبه هنگام مرگ(خیلی سخت) جان نخواهندداد:)

سلام !

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عزیز !

موضوع نوشته سلام است ! ولی این روزها روابط خوانوادگی ما طوری است که از خواب که بلند می شویم به پدرومادره خویش هم سلام نمی گوییم ! یکی از اونا من هستم !سالهاست که در انتظارم که به معشوقه خودم سلام کنم ! آخه درست پدرومادره من تنها کسانی هستند که به من علاقه نشون می دهند وباالعکس ولی همین پدر مادر درمراحل اولیه ازدواج من مخالفت به عمل آوردند ! یه روز به خودم گفتم که باید این موضوع را به پدر ومادرم بگم من کار می کردم شب بود گفتم مادرجان و پدر جان من مهمترین موضوع زندگی خویش را می خواهم به شما بگم در پذیرایی منزل نشستیم و من گفتم فلانی رو دوست دارم ومیخوام باهاش ازدواج کنم و هیچ کمکی هم نیاز به شما ندارم وفقط می خواستم بدانید !می دونید پدرم چی گفت ؟ اون گفت پدر نداره دختره و من هم گردن پدرم را که دراز کشیده بود گرفتم تا چشماش رو بست و رفتم ! کسی این حرف رو به من زد که خود از بچگی پدر نداشته ! همون مخالفت اولیه اونها باعث شد تا موضوع به تبیق افتاد یه روز معشوقه من زنگ زد و گفت با پسری دوست شدم به نام ایمان که مایل هست با تو صحبت کنه موضوع برای چند ساله پیشه خلاصه ما رفتیم میهمانی منزل اونا .

من کناره معشوقه نشستم روی شلوارم با خودکار نوشتم ایمان بعد اون فهمید به طبقه بالا رفت که کسی اونجا نیست من هم رفتم گفتم موضوع چیه ؟ اون با تلفن زنگ زد به ایمان ومن بااون صحبت کردم.

البته من خودم از خدا خواستم گفتم خدا جون من که نمی تونم ندا رو خوشبخت کنم ! فقط خوشبختی اون رو ببینم! الان اون پسره ازدواج کرده!

من با پسره قرار گذاشتم کناره خونه معشوقه باهاش صحبت کردم من می خواستم این دو تا رو به هم برسونم اما یه روز به ایمان زنگ زدم گفت باهاش بهم زده و اون هم باعث بانی شده!

من قاطی کردم کف خونه پر از شیشه خورده شد تا بریم خواستگاری رفتیم!

توراه قم بودیم که من تماس گرفتم خونه معشوقه که مادرش جواب رد داد گفتم خودش بگه خودش به من گفت نه و من گفتم پس تو کی رو دوست داری گفت هیچکس من گفتم خودم رو می کشم رفتیم به حضرت معسومه گفتم دارم میام پیشت خنجری شبیه به شمشیر مولاعلی (ع) تیز کردم که در قلبم فرو کنم که حضرت معسومه باعث شد امام رضا ما رو بطلبه و شفا بده ! من و ندا هنوز ازدواج نکردیم! اون من رو دوست نداره و عشق یک طرفه است من فقط از خدا می خوام خوشبختی اون رو ببینم و بس! دیگه از خدا هیچی نمی خوام!

دوست ندارم با خودکشی به سوی خداروم تا بهش شکایت کنم !

من زنده هستم وبه عشق ایمان دارم !

خدایا ازت می خوام یک باره دیگه معشوقه روببینم و بهش بگم تورودوست دارم البته من بهش گفتم اما!

خداخداخدا شکرت!

خدانگهدار!

نظرات 3 + ارسال نظر
ارشیا ایرانپرست یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 http://www.p4I.blogsky.com

درود
شما چرا واژه های پارسی را بکار نمی برید؟!
پاینده ایران

محمد یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 http://delle.blogsky.com

سلام
ماجرای رومانتیک و درد ناکی بود
نمی دونم باید چی بگم
نمی دونم نفرین کنم یا دعا ولی همین رو می گم که تقدیر هرکس هر چی باشه همونه
ولی آدم نباید بشینه و ببینه که چی بسرش میاد
به نظر من باید تلاش میکردی و حالا هم دیر نیست
سعی کن آیندت رو خودت بسازی نه اینکه منتظر باشی برات بسازنش که کسی از خودت دل سوز تر برای تو نیست
راستی اومدی چرا نظر ندادی ها؟
من منتظر تو هستم
بای
اگر خواهی رسی روز ی به جای
غم دنیا مخور تامی توانی
بای

[ بدون نام ] دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:17

نه نیمه سکسی و نه عشق مهدی
عشق مهدی با سکس چطوری جور در میاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ممنون ازراهنماییتون ازاین ممبعد چشم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد